ناگفته هایم .......... | ||
تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی *** که گلهای نگاه او، خنده هایم رنگ غم دارد . مرا از سینه بیرون کن ببر از خاطر آشفته نامم را بزن بر سنگ جامم را مرا بشکن، مرا بشکن *** تو سر تا پا وفا بودی تو با درد آشنا بودی ولی ای مهربان من بگو آخر، که از اول کجا بودی؟ *** و آهی زیر سقف آسمان مانده بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها را ، رها کن این دل غمگین و تنها را *** ترا راندم که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق و امیدت شود امید جاویدت تو را راندم ولی هرگز مگو با من که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم که در چشمان تو نقش غم و دردت نمی خوانم *** ترا راندم ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد جهان تاریک می شد، کهکشان می مرد درون سینه ام دل ناله می زد باز کن از پای زنجیرم که بگریزم، به دامانش بیاویزم به او با اشک خون گویم مرو، مرو من بی تو می میرم *** ولی من در میان های های گریه خندیدم که تو هرگز ندانی بی تو یک تک شاخه ی عریان پاییزم ، دگر از غصه لبریزم در این دنیا بمان بی من برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را بخوان در گوش جان دیگری آوای هستی را *** تو ای تنها امیدم بی من از آن کوچه ها بگزر مرا یک دم به یاد آور به یاد آور که می گفتم بیا امید جان من بیا تن را ز قید آرزوهایش جدا سازیم ، بیا می عاد خود را بر جهان دیگر اندازیم *** به یاد آور که اکنون بی تو خاموشم ، ز خاطرها فراموشم و یک تک لاله ی وحشی ، بجای لاله بر گور دل من روشن است اکنون . [ یکشنبه 90/7/10 ] [ 9:44 عصر ] [ دختری به سوی آسمان ]
| ||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |